داستان کوتاه

داستان کوتاه

بحارالانوار جلد ۳

3- مزاح پيغمبر

پيرزني به حضور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رسيد، علاقه من بود كه اهل بهشت باشد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به او فرمود:

پيرزن به بهشت نمي رود.

او گريان از محضر پيامبر خارج شد.

بلال حبشي او را در حال گريه ديد.

پرسيد:

چرا گريه مي كني؟

گفت:

گريه ام به خاطر اين است كه پيغمبر فرمود:

پيرزن به بهشت نمي رود.

بلال وارد محضر پيامبر شد حال پيرزن را بيان نمود.

حضرت فرمود:

سياه نيز به بهشت نمي رود.

بلال غمگين شد و هر دو نشستند و گريستند.

عباس عموي پيامبر آنها را در حال گريان ديد.

پرسيد:

چرا گريه مي كنيد؟

آنان فرمايش پيامبر را نقل كردند.

عباس ماجرا را به پيامبر عرض كرد.

حضرت به عمويش كه پيرمرد بود فرمود:

پيرمرد هم به بهشت نمي رود.

عباس هم سخت پريشان و ناراحت گشت.

سپس رسول اكرم هر سه نفر را به حضورش خواست، آنها را خوشحال نمود و فرمود:

خداوند اهل بهشت را در سيماي جوان نوراني در حالي كه تاجي به سر دارند وارد بهشت مي كند، نه به صورت پير و سياه چهره و بدقيافه.(2)



وبسایت فرهنگی - هنری کانون ولیعصر (عج) مسجدامام جواد (ع)

:: موضوعات مرتبط: مذهبی , علمی پژوهشی , مقالات , تحقیق ها , خواندنی ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده :
تاریخ : پنج شنبه 1 بهمن 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: